۱۳۹۵ بهمن ۶, چهارشنبه

من یک مسیحی هستم و از آن شرمی هم ندارم

*وقتی میگویم مسیحی هستم: داد نمیزنم که مقدسم. بلکه زمزمه میکنم که گم شده بودم و حال یافت شدم و آمرزیده گشتم.
*وقتی میگویم مسیحی هستم: متکبرانه آن را اعلام نمیکنم بلکه فقط معترفم که میلغزم و نیازمندم تا مسیح مرا هدایتم کند.
*وقتی میگویم مسیحی هستم: تلاش ندارم تا قدرتم را ثابت کنم. بلکه فقط اعتراف میکنم که ضعیفم و برای ادامه حیات به قدرت مسیح نیاز دارم.
*وقتی میگویم مسیحی هستم: به افتخاراتم فخر نمیکنم بلکه شکستهای خود را میپذیرم.و اعلام میکنم تا نیاز دارم خدا رسواییها و شکستهای مرا باسازی کند.
*وقتی میگویم مسیحی هستم: ادعا نمیکنم که کاملم. بلکه فاش میگویم:که عریانم. ولی با این حال خدا مرا ارزشمند میداند و مرا میپوشاند.
*وقتی میگویم مسیحی هستم: هنوز زخم درد را در وجود خود احساس میکنم همان ناله هایی که در سینه من است اما اعلام میکنم که بر نام او توکل کرده ام.
*وقتی میگویم مسیحی هستم: منظورم این نیست که از تو پاکترم. بلکه اعتراف دارم گنهکاری بیش نيستم اما هر روز فیض نیکوی خدا را دریافت کردم.
آمین

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر